رسته‌ها
گریز از مرکز: یک داستان واقعی
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 5 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 5 رای
بریده ای از کتاب:
محکم می کوبیدند به شیشه مغازه و فریاد می زدند: "در را وا کن! آن بچه پررو کجا قایم شده؟" مغازه دار مقاومتی نکرد. قفل را باز کرد و شهر امن فرو ریخت. پریدم بیرون. وسط لباس شخصی ها. چند تا چماق به دست و بالم خورد اما نباید می ایستادم. باید می دویدم. می دویدم و فرار می کردم. مردم یک طرف خیابان بودند و طرف دیگر ضد شورش ها. نتوانستم در یک لحظه مسیر را درست انتخاب بکنم. دویدم به همان سمتی که ون های نیروهای امنیتی و ضدشورش بودند. یکی از لباس شخصی ها از پشت سر چماقش را پرت کرد. چماق سُر خورد و افتاد جلوتر از من. را پس و پیش نبود. باید وا می دادم. باید می خوردم زمین. خوردم و ریختند دورم و کارم تمام شد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
172
آپلود شده توسط:
dpalasht
dpalasht
1399/10/25

کتاب‌های مرتبط

آندریا جعفر کاپالدی
آندریا جعفر کاپالدی
4.2 امتیاز
از 6 رای
توپ
توپ
4.5 امتیاز
از 46 رای
بحر طویل های هدهد میرزا
بحر طویل های هدهد میرزا
4.7 امتیاز
از 60 رای
خانه های شهر ری
خانه های شهر ری
4.2 امتیاز
از 71 رای
میم...نون
میم...نون
3.6 امتیاز
از 15 رای
شمس و طغرا
شمس و طغرا
4.6 امتیاز
از 46 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گریز از مرکز: یک داستان واقعی

تعداد دیدگاه‌ها:
1
من حامد احمدی نویسنده این کتاب هستم. کتاب برای انتشار رایگان به طور اختصاصی در اختیار باشگاه ادبیات قرار گرفته و هرگونه انتشار دیگری غیرقانونی است. در کنار این، سایت شما اطلاعات مربوط به نویسنده را اشتباه اعلام کرده. من نه عضو سایت شما هستم، نه متولد 1365 و استان مازندران هستم، نه چنین چهره ای دارم. لطفن کتاب را هر چه زودتر حذف کنید. هم فایل کتاب را، هم تصویر جلد و باقی مشخصات را.
گریز از مرکز: یک داستان واقعی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک